امروز از شاملو می شنیدم. خداش رحمت کناد. آرزویی که می گفت رو می نویسم. چون آرزوی من هم هست.
...
برای تو و خویش «چشمانی» آرزو می کنم که چراغ ها و نشانه ها را در ظلمات مان ببیند.
«گوشی» که صداها و شناسه ها را در بی هوشی مان بشنود.
برای تو و خویش، «روحی» که این همه را در خود گیرد و بپذیر.
و «زبانی» که در صداقت خود ما را از خاموشی خود بیرون کشد و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است سخن بگوییم
سه شنبه نهم آبان ۱۳۹۱ | 13:30